جدول جو
جدول جو

معنی علی البدل - جستجوی لغت در جدول جو

علی البدل
آنکه در غیاب کسی جانشین او شود مثلاً عضو علی البدل
تصویری از علی البدل
تصویر علی البدل
فرهنگ فارسی عمید
علی البدل
(عَ لَلْ بَ دَ)
به عنوان جانشین. به عوض چیزی یا کسی. فرعی بجای اصلی.
- عضو علی البدل، در برابر عضو اصلی، کسی را گویند که بجای عضو اصلی کار کند. بسیاری از هیأتها و انجمنها اعضایی اصلی دارند و اعضایی علی البدل، تا در هنگام غیبت اعضای اصلی اعضای علی البدل بجای آنان کار کنند
لغت نامه دهخدا
علی البدل
هموند وابسته، جانشین کسی که در کمیته یا هیاتی جانشین دیگری گردد: عضو علی البدل مقابل عضو اصلی عضو پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
علی البدل
((عَ لَ لْ بَ دَ))
کسی که در کمیته یا هیأتی جانشین دیگری گردد، جانشین
تصویری از علی البدل
تصویر علی البدل
فرهنگ فارسی معین
علی البدل
جانشین
تصویری از علی البدل
تصویر علی البدل
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ تَ)
بی درنگ. درحال. دروقت. فوری. فوراً. کنایه از زود و شتاب. (آنندراج) :
بباید علی الحال کابینش کرد
بیرزد به کابین چنین دختری.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(عَ بُ یَ / یِ)
دهی است از دهستان نجف آباد، شهرستان بیجار. واقع در 9 هزارگزی شمال باختری شهر بیجار، و 6 هزارگزی شمال راه شوسۀ بیجار به سنندج. ناحیه ای است تپه ماهور و سردسیر و دارای 235 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات، انگور و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند وصنایع دستی زنان بافتن قالیچه و گلیم و جاجیم است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دردم زود در حال بی درنگ فورا، علی ای حال: ابو موسی الاشعری گفت علی الحال باز باید گشادن (خانه را) تا بنگرم بازگشادند بضرورت. . یا علی الحالات کلها. درهمه حالات
فرهنگ لغت هوشیار